علم تفسیر
تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : عبدالنصیر همدرد

علم تفسیر

لـذا هـرگاه مسلمانان , با مشکلى در فهم معانى قرآن , یا درک مطالب عمیق آن ,روبرو مى شدند, فورا به سراغ پیغمبر اکرم (ص ) رفته , علاج درد خود را در آنجامى یافتند.
در ایـن زمـیـنـه پرسشها و پاسخهاى فراوانى در دست است , که هسته اولیه علم تفسیر را تشکیل مـى دهد, و زیربناى تفاسیر صحابه و تابعین گردیده , سپس درعهد تدوین , که تفسیر مانند دیگر عـلوم اسلامى , به صورت مدون درآمد,مجموعه اقوال و آراى سلف , بزرگترین و سرشارترین مایه تدوین تفسیرگردید.
از ایـن رو عـلـم تفسیر را از نظر تاریخى در چهار دوره عمده رده بندى کرده اند وویژگیهاى هر دوره از نظر شیوه و روش ارزیابى شده است :
1 - عهد رسالت , تفسیر این دوره به صورت پراکنده صورت گرفته و پرسشها وپاسخها بسیار کوتاه است .
2 - عهد صحابه , تفسیر در این دوره پراکنده , ولى تا حدودى گسترده و همه جانبه است .
3 - عـهد تابعین , تفسیر در این دوره به صورت منظم و شکل یافته و گسترده ترو همه جانبه تر از عهد صحابه , با اضافه اجتهاد در ابعاد مختلف تفسیر صورت گرفته است .
4 - عـهـد تدوین , دانش تفسیر در این دوره گسترده تر از دوره تابعین است , وبسته به تواناییهاى علمى و ادبى مفسران از ویژگیها و روشهاى گوناگونى برخوردار است .

نیاز به تفسیر

قرآن کتاب هدایت است و براى همگان فرود آمده , در انحصار دسته یا گروه خاصى نیست .
هذا بیان للناس وهدى وموعظه للمتقین (آل عمران : 138).
هذا بصائر للناس وهدى ورحمه لقوم یوقنون (جائیه : 20).
ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شى وهدى ورحمه وبشرى للمسلمین (نحل :89).
در عین حال , در قرآن مواضع ابهام بسیار و مورد اجمال بى شمار است , زیرا درقرآن , اصول معارف و کلیات شریعت مطرح گردیده , تفاصیل و جزئیات رابایستى از دلایل شرع و عقل به دست آورد.
بـسـیارى از مطالب عالیه قرآن , در قالب تمثیل و تشبیه و استعاره نمودار گشته ,ذوقى لطیف و درکى ظریف نیاز دارد تا به عمق مطالب رهنمون گردد.
در قرآن , به وقایع تاریخى و سرگذشت امتها اشارت رفته , و احیانا به حوادث آن دوران نظر دارد, تا به آن وقایع و حوادث وقف کامل نباشد, فهم درست آیات مربوط به آنها امکانپذیر نیست .
قرآن از لحاظ وزنه ادبى و فنون لغوى , در سطحى بسیار بالا قرار دارد, کسانى که با ادبیات عرب و ویـژگیهاى لغت آشنایى ندارند, به خود گمان نبرند که به معانى لطیف و دقائق ظریف قرآن پى مى برند.
ایـنـها برخى از عوامل ابهام و اجمال در قرآن است که علم تفسیر را فنى اختصاصى جلوه مى دهد, گـرچـه راه رسـیدن به این دانش , براى همگان بازاست , بدون توشه و رهنما, پیمودن این طریق دشوار است .

موارد تفسیر و فرق آن با موارد تاویل

تـفـسیر - آنگونه که در تعریف آن گذشت - رفع ابهام و حل اشکال حاصل درلفظ و عبارت است .
هرگاه در نحوه بیان , اجمال و ابهامى پیش آید, یا پیچیدگى در عبارت رخ دهد, تفسیر, آن ابهام یـا اجمال را مى زداید, و آن پیچیدگى واشکال را رفع مى کند .
از این رو گفته اند: التفسیر, رفع القناع عن اللفظالمشکل .
ولـى تـاویـل , صرفا در مورد متشابهات است , گرچه ابهامى در لفظ و عبارت , ازنظر ظاهر وجود نـداشـته باشد .
مثلا: او یاتى ربک (انعام : 158) و وجوه یومئذناضره الى ربها ناظره (قیامه 75 : 23) .
بر حسب ظاهر, جسمانیت خدا رامى رسانند, لذا گروهى در فهم این آیات دچار اشتباه شده قـائل بـه جـسـمـیـت خـداونـد شـده اند, ولى کسانى که عارف به اصول تشبیه و استعاره و مجاز باشنددچار این اشتباه نمى گردند.
پـس مـوضوع تفسیر ابهام لفظ است و موضوع تاویل , تشابه معنى .
اما هریک ازابهام و تشابه عوامل بخصوصى دارند که به شرح آن مى پردازیم :

عوامل ابهام

عوامل ابهام در قرآن که ضرورت تفسیر را ایجاب مى کند از این قرار است :
1 - در قـرآن , از اصول معارف و فروع احکام بسیار سخن رفته , ولى تماما به طور کلى و گذرا رقم یـافـتـه و نـیـاز بـه تفصیل و تبیین بیشترى دارد که در گفتار وکردار پیغمبر اکرم (ص ) و دیگر بزرگان دین و آگاهان شریعت یافت مى شود.
مـثلا در شناخت خدا و صفات ذاتى او با جملاتى کوتاه , ولى فشرده و رسا,مسائلى مطرح شده که به باز شدن و شرح و تبیین نیاز دارد, مانند: لیس کمثله شى وهو السمیع البصیر (شورى , 42 : 11) لا تدرکه الابصار وهو یدرک الابصار وهو اللطیف الخبیر (انعام , 6 : 103) وهو القاهر فوق عباده وهو الحکیم الخبیر (انعام , 6 : 18) قل هواللّه احد اللّه الصمد لم یلد ولم یلد ولم یکن له کفوا احد لو کان فیها آلهه الا اللّه لفسدنا فسبحان اللّه عما یصفون لا یسال عما یفعل وهم یسالون (انبیا, 21 : 22) اللّه نور السموات والارض .. .
(سوره نور, 24 : 35) و در شناخت انسان و فلسفه وجودى او و پهناى قدرت طبیعى (مادى ) و معنوى او, به طور گذرا فرموده است : انى جاعل فى الارض خلیفه .. .
(بقره , 2 : 30) وعلم آدم الاسما کلها.. .
(بقره , 2 : 31) وسخر لکم ما فى السماوات وما فى الارض جمیعا منه (حاثیه , 45 : 13) ولـقد کر منا بنى آدم وحملناهم فى البر والبحر ورزقناهم من الطیبات وفضلناهم على کثیر ممن خلقنا تفضیلا (اسرا, 17 : 70) واذ اخـذ ربـک مـن بـنـى آدم من ظهورهم ذریتهم واشهدهم على انفسهم الست بربکم قالوا بلى شهدنا ان تقولوا یوم القیامه انا کنا عن هذا غافلین (اعراف , 7 :172) یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه (انشقاق , 84 : 6) فـاقـم وجـهک للدین حنیفا فطره اللّه التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لا یعلمون (روم , 30 : 30).
و در مقدار نقش انسان در فرآورده هاى خویش به طور خلاصه فرموده است : افرایتم ماتمنون , اانتم تخلقونه ام نحن الخالقون افرایتم ما تحرثون , اانتم تزرعونه ام نحن الزارعون (واقعه , 56 : 58-64) وما رمیت اذ رمیت ولکن اللّه رمى (انفعال , 8 : 17) وما تشاوون الا ان یشااللّه (انسان , 76 : 30) واللّه خلقکم وما تعلمون (صافات , 37 : 96) اللّه خالق کل شى (زمر, 39 : 62) وما کان لنفس تومن الا باذن اللّه (یونس , 10 : 100) وما هم بضارین به من احد الا باذن اللّه (بقره , 2 : 102) در باب احکام فرعیه , عبادات , معاملات و سیاسات صرفا به بیان اصول تشریع بسنده شده , شرایط و تفاصیل آن به سنت موکول گردیده است , مانند: واقیموا الصلاه وآتوا الزکاه وارکعوا مع الراکعین (بقره , 2 : 43) اقـم الصلاه لدلوک الشمس الى غسق اللیل وقرآن والفجر ان قرآن الفجر کان مشهودا (اسرا, 17 : 78) واقـم الـصـلاه طـرفى النهار وزلفا من اللیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکرى للذاکرین (هود, 11 : 114) حافظوا على الصلوات والصلاه الوسطى وقوموا للّه قانتین (بقره , 2 : 238) ان الصلاه کانت على المومنین کتابا موقوتا (نسا, 4 : 103) در قرآن , بیش از این وارد احکام و شرائط و تفاصیل نماز نگریده , که تمامى این تفصیلات را بایستى از سنت به دست آورد مانند این روایت : صلوا کمارایتمونى اصلى
((1)) .
همچنین در باب زکات جز چند مورد که کلیات آن را مى رساند وارد جزئیات نشده : خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها وصل علیهم ان صلوتک سکن لهم (برائه , 9 : 103) انـمـا الـصـدقات للفقرا والمساکین والعاملین علیها والمولفه قلوبهم وفى الرقاب والغارمین وفى سبیل اللّه وابن السبیل فریضه من اللّه واللّه علیم حکیم (برائه ,9 : 60) در قرآن کریم درباره حج مى خوانیم : وللّه على الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا ومن کفر فان اللّه غنى عن العالمین (آل عمران , 3 : 97) واتموا الحج والعمره للّه (بقره , 2 : 196) فمن تمتع بالعمره الى الحج فما استیسر من الهدى فمن لم یجد فصیام ثلاثه ایام فى الحج وسبعه اذا رجعتم تلک عشره کامله (بقره , 2 : 196) ذلک لمن لم یکن اهله حاضرى المسجد الحرام (بقره , 2 : 196) الـحـج اشـهر معلومات , فمن فرض فیهن الحج فلا رفث ولا فسوق ولا جدال فى الحج (بقره , 2 : 197) فاذا افضتم من عرفات فاذکروا اللّه عند المشعر الحرام (بقره , 2 : 198) ثم افیضوا من حیث افاض الناس (بقره , 2 : 199) واذکـروا اللّه فـى ایـام مـعدودات , فمن تعجل فى یومین فلا اثم علیه , ومن تاخرفلا اثم علیه لمن التقى (بقره , 2 : 203) ان الصفا والمروه من شعائر اللّه فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما ومن تطوع خیرا فان اللّه شاکر علیم (بقره , 2 : 158) کـه تـفـاصیل این مراسم را باید به مقتضاى روایاتى چون : خذوا عنى مناسککم در سنت جستجو کنیم .
2 - دومـیـن عـامل که موجب ابهام گردیده , اشارتهایى است که به طور سربسته در قرآن آمده و بـرخى عادات و رسوم جاهلیت را مورد نکوهش قرار داده .
و نیزبه پاره اى از کردار و رفتار امتهاى پیشین که در برخورد با انبیا و شرایع آسمانى داشته اند, اشارت رفته تا آن عادات و رسوم و شیوه ها به خوبى روشن نگردد,جهت نکوهش به دست نمى آید.
لـذا براى شناخت کامل مفاهیم قرآنى , آشنایى با فرهنگ و تاریخ گذشتگان ,آنهایى که در قرآن از آنها یاد شده , لازم و ضرورى است و یک نیاز تفسیر به شمار مى رود.
مثلا در سوره توبه مى خوانیم : انـمـا النسى زیاده فى الکفر یضل به الذین کفروا یحلونه عاما ویحرمونه عاما لیواطئوا عده ما حرم اللّه فیحلوا ما حرم اللّه زین لهم سو اعمالهم واللّه لا یهدى القوم الکافرین (9 : 37) در جاهلیت عرب , در مورد نسى , دو عادت نکوهیده وجود داشت :
1 - سـال شمسى ده روز و اندى با سال قمرى تفاوت دارد, و طبق فصول چهارگانه تنظیم شده , ولى عرب که مى خواست مراسم حج ابراهیمى پیوسته درفصل بهار انجام گیرد, و ناگزیر بود این اعـمـال را در ماه ذى الحج انجام دهد, به ناچار بدعتى اندیشید, و براى وفق دادن ماه هاى عربى با فـصول چهارگانه , هرسه سال یک بار ماه ذى حج را به جلو مى راند .
سه سال به جاى ماه محرم , و سـه سال به جاى ماه صفر, و همین گونه رفتار مى کرد تا کسرى سال قمرى رابدین وسیله جبران کـنـد, و آن را بـا سال شمسى هماهنگ نماید .
و این کار رانسى گویند, از ریشه نسا به معناى اخر و به عقب افتادن .
و ایـن کـار ادامه داشت تا مکه مکرمه - در سال 8 هجرى - فتح شد .
در آن موقع , ماه ذى حج دوره سـال خود را طى کرده , و به جاى خود بازگردیده بود, لذاپیغمبر اکرم (ص ) اعلام فرمود: از این پس ماههاى حرام در جاى خود استوارندو جابه جا نمى شوند .
الا وان الزمان قد استعاد کهیاته یوم خـلـق اللّه الـسـمـوات والارض الـسـنـه اثـنـا عـشـر شـهـرا فـمـنـها اربعه حرم ثلاثه متوالیات , ذوالقعده وذوالحجه والمحرم ورجب الذى بین جمادى و شعبان .
2 - دیـگـر آنـکـه عـرب را عـادت بـر جنگ و جدال و قتل و غارت بود, گاه اتفاق مى افتاد که در گـرماگرم جنگ و نزدیک شدن گروه برتر به پیروزى , با آغاز شدن ماه حرام روبرو مى شدند, لذا براى آنکه جنگ را ادامه دهند و پیروزى قریب الوصول را به چنگ آورند و به گروه مغلوب مهلت جمع آورى قوا ندهند, گروه برتر اعلام مى کرد ماه حرام که آغاز شده , از جاى خود گردانیده شده و جـاى خـودرا بـه مـاه شـعبان داده , و اکنون ماه شعبان است , پس از یک ماه دیگر ماه رجب آغاز مى شود, لذا ماه حرام به تاخیر افتاد.
((2)) .
ایـن عـمل نکوهیده , علاوه بر خودخواهى و حاکمیت منطق زور, دست درازى درشریعت جهانى ابراهیمى بودکه عرب آن را پذیرفته بود و نقض حاکمیت قانون طبق دلخواه شمرده مى شد.
لذا خداوند مى فرماید: انما النسى زیاده فى الکفر (نسى فزونى در کفر و سرکشى است ).
و از این قبیل آیات بسیار است که تا شان نزول آنها روشن نگردد, محتواى آنهابه طور کامل روشن نمى گردد: مـانـنـد آیـه : ولـیـس الـبریان تاتوا البیوت من ظهورها ولکن البر من اتقى واتوالبیوت من ابوابها واتقواللّه لعلکم تفلحون (بقره , 2 : 198) و آیه : وما کان صلاتهم عند البیت الا مکا و تصدیه .. .
(انفال , 8 : 35 ) و نـیـز در مـورد آیـاتـى که درباره امم سالفه نازل گردیده , گاهى بر فرهنگ و شیوه زندگى و برخورد آنان با شرایع الهى , ضرورى است : مانند آیه : وعادا وثمودا واصحاب الرس وقرونا بین ذلک کثیرا (فرقان , 25 :38) و آیه : مثل داب قوم نوح وعاد وثمود والذین من بعدهم (غافر, 40 : 31) و آیه و اصحاب الایکه وقوم تبع کل کذب الرسل حق وعید (ق , 50 : 14) و آیه : لقد کان لسبا فى مسکنهم آیه جنتان عن یمین وشمال (سبا, 34 :15) و آیـه وان لـوطـا لمن المرسلین اذ نجیناه واهله اجمعین الا عجوزا فى الغابرین ثم دمرنا الاخرین وانکم لا تمرون علیهم مصبحین وباللیل افلا تعقلون (صافات , 138 : 133) و آیه : واذکر اخا عاد اذ انذر قومه بالاحقاف (احقاف , 46 : 21) و آیـه فـانتقمنا منهم فاغرقناهم فى الیم بانهم کذبوا بیاتنا وکانوا عنها غافلین واورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الارض ومغاربها التى بارکنافیها...
و جاوزنا ببنى اسرائیل البحر.. .
(اعراف , 7 : 138-136) و آیـاتى از این قبیل که براى فهم آنها علاوه بر اطلاعات تاریخى , اطلاعات جغرافى قدیم نیز لازم است .
3 - سـومـین عامل ابهام , کثرت استعاره و تشبیه و کنایه است , که فهمیدن دقت و ظرافت آنها به ذوقى سرشار و اطلاعات ادبى گسترده نیاز دارد.
قـرآن , انبوهى از مطالب عالى و مسائل ظریف , براى بشریت به ارمغان آورده ,که تا آن زمان به فکر انسانها نرسیده بود و از اندیشه ها فراتر است .
از این رو,الفاظ و عباراتى که قالب آن معانى و گویاى آن مـفـاهـیـم باشد, در اختیار نداشتندو در اندیشه وضع آن نبودند .
زیرا انسان طبق نیاز خود به وضع الفاظ مى پردازد,و براى معانى متداول و متعارف خود قالبهایى مى سازد.
لذا, قرآن , براى افاده معانى راقیه خود, به ناچار, به آوردن یک رشته استعاره وکنایه و مجاز, دست یـازیـد .
و اینگونه استعاره ها و کنایه هاى نوپیدا, از دیدگاه عرب آن روز بى سابقه و غریب مى نمود, گرچه مردم عرب با اسلوب و شیوه به کار رفته آشنایى داشتند.
این بود که در بسیارى از جمله ها و تعابیر وارد در قرآن , گونه اى از ابهام و اجمال پدید گشت , که با تامل در قرائن و دلائل مربوط به آن , واضح و لائح مى شود.
در سوره انفال مى خوانیم : یـا ایـهـا الـذین آمنوا استجیبوا اللّه وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم واعلموا ان اللّه یحول بین المر وقـلـبـه وانـه الـیـه تحشرون واتقوا فتنه لا تصیبن الذین ظلموامنکم خاصه واعملوا ان اللّه شدید العقاب (8 : 25-24) در ایـن آیـه چـندین استعاره و تشبیه به کار رفته که عمده ترین آنها مساله حیلوله است : چگونه خداوند میان انسان و قلب او حائل مى گردد.
مـفسرین در این زمینه گفته ها دارند, و بیش از پنج وجه در توجیه آن بیان داشته اند .
نزدیکترین آنها در نظر, آن است که انسان خود را فراموش کند و درمسیر انسانیت هرگز قدمى برندارد .
و این سخت ترین عقوبتهاست که بر اثرسرپیچى از فرمانهاى الهى دچار آن مى گردد .
نسوا اللّه فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون .
(حشر, 59 : 19) در دو جـاى قرآن , از فروکش شدن زمین سخن رفته , و آن را به عنوان تهدیدى قابل لمس مطرح کرده : در سوره رعد آمده : اولم یروا انا ناتى الارض ننقصها من اطرافها واللّه یحکم لا معقب لحکمه وهوسریع الحساب (13 : 41) و در سروه انبیا مى خوانیم : افلا یرون انا ناتى الارض ننقصها من اطرافها افهم الغالبون (21 : 44).
در آیـه نخست اولم یروا.. .
(آیا ندیده اند...) معلوم مى شود که این مساله پیوسته چیزى بوده که در مـعـرض دیـد آنـان قرار داشته .
و در آیه دیگر افلا یرون .. .
(آیانمى بینند...) برمى آید که این مورد اکنون در معرض دیدشان قرار دارد.
لذا این سوال پیش مى آید: مقصود از نقص الارض در این دو آیه چیست .
در تـفـاسیر وارده از ائمه سلف , مخصوصا امام جعفر بن محمد صادق (علیه السلام ) آن را کنایه از فروکش شدن آبادى دانسته , و سبب آن را کمبود علما ودانشمندان شمرده اند
((3)) .
اگر ملتهاى سـرکـش و غـرقـه در فـسـاد, دچـار عقوبتى بس هولناک مى گردند, از این روست که در چنین جـامعه هایى دانشمند پرورده نمى شود, و رفته رفته با رخت بر بستن علم و دانش از میان جامعه , تباهى وخرابى جاى عمران و آبادى را خواهد گرفت .
پس مقصود از ارض در اینجا, کره خاکى نیست , صرفا آبادى و عمران مقصوداست .
چنانکه درباره عقوبت محاربین آمده : او ینفوا من الارض (مائده : 33)که کنایه از رانده شدن از آبادیها و بیرون شدن از جوامع بشرى است .
4 - عـامـل چـهـارم ابـهامات آن است که بسیارى از امور با عناوین کلى در قرآن مطرح شده اند و مـصـادیق آنها جاى بحث و گفتگوست , با مراجعه به لغت نیزمشکل حل نمى گردد, و ظاهر لفظ چیزى به دست نمى دهد و جز با بررسى وتحقیق گسترده و عمیق این ابهامات قابل رفع نیست .
مثلا کلمه برهان در سوره یوسف : ولقد همت به وهم بها لو لا ان راى برهان ربه (12 : 24).
ایـن بـرهان کدام است که جلو پیغمبرى همچون یوسف صدیق را گرفت و او رااز هم (قصد و نیت معصیت ) بازداشت .
در سوره نبا: یوم یقوم الروح والملائکه .. .
(78 : 38) این روح کیست که در ردیف ملائکه قرار گرفته .
در سـوره نمل : واذا وقع القول علیهم اخرجنا لهم دابه من الارض تکلمهم ان الناس کانوا بیاتنا لا یوقنون (27 : 82).
این دابه چیست که در آن هنگام چنین سخنى مى گوید.
در سـوره زلزال : اذا زلزلت الارض زلزالها واخرجت الارض اثقالها وقال الانسان مالها یومئذ تحدث اخبارها بان ربک اوحى لها یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم ....
این انسان کیست که در آن روز با زمین سخن مى راند.
5 - پنجمین عامل ابهامات یاد شده وجود کلمات غریب در قرآن است .
در قـرآن کـلـماتى یافت مى شود مانند صلد و املاق و منساه که متداول لسان همگان نبوده , مخصوص برخى قبائل بوده و دیگران از آن آگاهى نداشته اند .
قرآن با احاطه اى که بر مجموع لغات قـبائل داشت , هر کلمه اى را به فراخور حال و به موقع مورد استعمال قرار داده است .
این امر احیانا بـراى عـامـه ایـجـاد ابهام کرده است .
از این رو نیاز به پرسش مى افتاد, و تا مفهوم آن کلمه روشن نمى شد, تفسیر آیه یا معنى جمله معلوم نمى گردید.
کـتـابهایى در این زمینه نگاشته شده , و اینگونه کلمات را با نام غریب القرآن جمع آورى نموده و معانى آن را روشن کرده اند
((4)) .
و ایـنـگـونـه غرابت مخل به فصاحت کلام نیست , زیرا کلمه در جاى خود, و نزدفصحاى قبائلى بـزرگ مـتعارف بوده , گرچه نزد دیگران که آشنایى با اوضاع لغوى آنگونه قبائل نداشتند نامانوس مى نمود.
غرابت مخل غرابتى است که در مجموعه لغات قبائل نامانوس باشد تا آنجاکه فصحاى قوم , مطلقا از استعمال کردن چنان کلماتى پرهیز کنند .
شرح این موضوع در علم بیان آمده است .
خـلاصـه ایـنـکه قرآن با احاطه کامل , این کلمات را از حالت اختصاصى قبائلى درآورد, یک گونه تـوحـید لغوى در لسان عرب ایجاد کرد, که خود خدمتى بزرگ به لغت بود, و آن را از پراکندگى رهانید.
اینک گوشه اى از کلمات قبائلى که در قرآن آمده است : قرآن از لغات نزدیک به سى قبیله از قبائل بزرگ عربى بهره گرفته , مانندقبائل : همدان و هذیل و هوازن و کنده و کنانه و لخم و غسان و قریش و تمیم وثقیف و خزاعه و تقلب و قیس و نبط.
و نیز از لغات هفت منطقه از لاد معروف عرب , یعنى حجاز, حضرموت , سبا,عمان , مدین , یمامه و یـمـن و هـمچنین از دیگر لغات مجاور عرب مانند زبان مردم فارس , روم , قبط, بربر, زبان عبرى , سریانى , حباش و انماط استفاده کرده است .
تمامى این مورد را, دانشمندان مشخص نموده , شرح و بسط داده اند.
از جـمـله در کتاب پرارزش ما فى القرآن من لغات القبائل تالیف ابوالقاسم محمدبن عبداللّه
((5)) که اخیرا مکررا چاپ شده این مورد را مى یابیم .
پاره اى از این لغات و محل اخذ آنها از این قرار است : صلد (بقره , 2 : 264) به معناى نقى : پاک و پاکیزه .
از قبیله هذیل .
خلاق (آل عمران , 3 : 77) به معناى نصیب : بهره از قبیله کنانه .
اصر (آل عمران , 3 : 81) به معناى عهد .
از نبط.
سفاح (نسا, 4 : 24) به معناى زنا .
از قریش .
املاق (انعام 6 : 151) به معناى جوع : گرسنگى .
از قبیله لخم .
مکا (انفال , 8 : 35) به معناى صفیر: صوت زدن .
از قریش .
نکص (انفال , 8 : 48) به معناى رجع : بازگشت .
از قبیله سلیم .
علیه (براه , 9 : 28) به معناى فقر و فاقه : سنگینى زندگى , از هذیل .
یعزب (یونس , 10 : 61) به معناى یغیب : پنهان مى شود .
از کنانه .
منساه (سبا, 34 : 14) به معناى عصا: چوب دستى .
از حضرموت و انمار وخثعم .
جدث (یس , 36 : 51) به معناى قبر .
از هذیل .
واصب (صافات , 37 : 9) به معناى دائم .
از قریش .
مقالید (زمر, 39 : 63) به معناى مفاتیح : کلیدها .
از حمیر.
آسن (محمد, 47 : 15) به معناى منتن : گندیده .
از قبیله تمیم .
ودق (روم , 30 : 48) به معناى مطر: باران .
از قبیله جرهم
((6)) .
6 - شـشمین عامل ابهامات یاد شده اشارتهایى است گذرا به برخى از اسرارطبیعت , که در عرض کـلام آمده و ذاتا مقصود نبوده است , گرچه براى اثبات مطلب مورد عنایت قرار گرفته اند, لذا به طـور سـربسته و کنایه وار از آن سخن رفته .
باز شدن این اشارات و رسیدن به عمق مطلب , نیاز به آگاهیهاى علمى فراوان دارد.
در سوره انعام مى خوانیم : فمن یرد اللّه ان یهدیه یشرح صدره للاسلام ومن یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کانما یصعد فى السما کذلک یجعل اللّه الرجس على الذین لایومنون .
(6 : 125) عـبارت کانما یصعد فى السما یک تشبیه است , یعنى کسى که مورد غضب الهى قرار مى گیرد و خـداوند عنایت خویش را از وى دریغ مى دارد و او را در وادى ضلالت رها مى سازد, چنان زندگى بـر او سخت و دشوار مى گردد و خود را تنگنا وفشار مى بیند که راه تنفس بر او تنگ مى گردد و بیچاره مى شود .
و او مانند کسى است که با سختى و دشوارى راه آسمان را صعود مى کند.
اکـنـون این چگونه تشبیهى است .
مگر کسى که راه آسمان را طى مى کند دچارسختى و دشوارى مى گردد.
مـفـسـرین پیشین , چون از فشار هوا بر بدن انسان آگاهى نداشتند, و مقابله آن رابا فشار خون از داخـل بـدن نمى دانستند, راههاى مختلفى براى تفسیر آیه وتوجیه این تشبیه ارائه داده اند.. .
ولى امروزه , بر اثر اکتشافات علمى , و پى بردن به بسیارى از اسرار طبیعت و جهان هستى , این معما به خوبى حل شده است .
این قبیل آیات بسیار است که درک کامل آنها, بر دانستنیهاى فراوان استوارمى باشد, زیرا این کلام از کـسـى صـادر شده که از تمامى اسرار طبیعت آگاه است و این اشارتها, تراوشهایى از آن دریاى متلاطم بى انتهاست : قل انزله الذى یعلم السر فى السماوات والارض .
(فرقان , 25 : 6) 7 - هـفـتـمـین عامل ابهامات یاد شده طرح مسائلى از ماوراالطبیعه , از مبدا ومعاد, بدو آفرینش جهان و خلقت انسان , جن و ملک و شیطان , ولدان و حور,جنان و قصور, مراحل پس از مرگ , برزخ و آخرت , صحنه هاى قیامت و اعراف و صراط, دوزخ و بهشت و رضوان و مانند آن است .
آیـا مـفـهـوم اینگونه مسائل که وصفى از جهان غیب را به دست مى دهند همان است که از ظواهر اینگونه تعابیر به دست مى آید, و آیا آنها را باید حقایقى ملموس طبق عالم شهود پنداشت , یا آنکه در پس این الفاظ و عبارات کوتاه ,حقایقى والا و رقایقى دقیق نهفته است .
واقـعـیت این است که الفاظ و عبارات معمولى و رایج ادوات و قالبهاى مادى هستند و طبق نیاز, بـراى مـعـانى و مفاهیم متناسب با خودشان ساخته شده اند ونمى توانند حاکى از مفاهیم والاتر و مـعـانى گسترده ترى باشند, و فراخور آن حقایق و رقایق ساخته نشده اند, ضیق تعبیر است که از این الفاظ و عبارات دست ساخت بشر, استفاده شده .
چون که با کودک سر و کارت فتاد پس زبان کودکى باید گشاد مثلا, آنجا که گفته : جاعل الملائکه رسلا اولى اجنحه مثنى وثلاث ورباع یزیدفى الخلق ما یشا...
(فاطر, 35 : 1).
آیا فرشتگان موجوداتى هستند داراى بالهایى مانند بال پرندگان , یا مانندکبوتران پر مى زنند....
یـا آنکه از باب تشبیه غیر محسوس به محسوس نیروهاى فعال جهان موردنظر است که هر یک به فراخور حال خود, داراى قدرتهاى متفاوتى هستند, زیراهرگونه فعالیت در جهان هستى بر اندازه و قدرت بالهاى نیرو استوار است .
تحقیق پیرامون اینگونه مسائل از دشوارترین وظائف مفسر است .

عوامل تشابه

آنچه گذشت , برخى از عوامل ابهام بود که ضرورت تفسیر را ایجاب مى کرد.اکنون به عوامل تشابه که ضرورت تاویل - به معناى توجیح نمودن - را ایجاب مى کند اشاره مى کنیم : گفتنى است که تشابه در قرآن دوگونه است : تشابه اصلى و تشابه عرضى .
تـشـابه اصلى , آن را گویند که اساسا, الفاظ و عبارات وارده در آیه , به جهت کوتاهى لفظ و بلندى مـعـنـى , در افاده معنى رسا نباشد, زیرا همانگونه که اشاره شد قالبهاى تنگ الفاظ را براى معانى پـیـش پا افتاده مادى ساخته اند که گنجایش معانى بلند و والاى مافوق ماده را ندارد .
و این خود پـوشـشـى مـى گـرددکـه جـلوى درخشش چهره معانى عالیه را گرفته و گاه به همین جهت ایجادشبهه مى کند.
مانند آیه : وما رمیت اذ رمیت ولکن اللّه رمى (انفال , 8 : 17) که در افاده مساله لاجبر ولا تفویض بل امر بین الامرین , براى همگان رسا نیست و برخى به واسطه آن دچار شبهه جبر گردیده اند.
و همچنین آیه : واللّه خلقکم وما تعملون (صافات , 37 : 96) و آیه : اللّه خالق کل شى وهو على کل شى وکیل (زمر, 39 : 62) و نیز آیات هدایت و ضلال , که در افاده معناى عنایت و خذلان براى همه کس رسا نیست .
و امـا تـشـابـه عـرضى , در آیاتى رخ داده که اساسا تشابهى در آنها رخ نداده است وکاملا در افاده معنى , طبق متعارف رسا هستند, ولى پس از پیدایش مباحث کلامى و ناپختگى آن در قرون اولى , خود به خود زیر پوشش تشابه قرارگرفته اند.
در ایـن روزگار ارباب بحث و جدل , هر یک براى اثبات مدعاى خویش به سراغ آیاتى مى رفتند که به نوعى امکان دستاویزى به آن وجود داشت .
مانند آیه : وجوه یومئذ ناضره الى ربها ناظره (قیامه , 75 : 22) (چهره ها در آن روز شکفته است , زیرا به پروردگار خویش نظر داشته ) ایـن آیـه از دیـدگـاه مـردم عرب , و شیوه استعمالات آنها, هیچ گاه شبهه آفرین نبوده , زیرا نظر داشـتـن بـه سـاحـت قدس الهى و انتظار داشتن لطف و عنایت اومطلبى است که براى بندگان شایسته خدا رواست .
و اینگونه تعبیرات , که همین معنى را افاده مى کند, در استعمال عرب متداول بوده و جز این معنى چیزدیگرى را از آن نمى فهمیده اند.
زمـخـشـرى مـى گوید: در پسین روز گرمى در کوچه هاى مکه دخترکى نابینا رادیدم که دست تکدى دراز کرده , براى جلب ترحم مردم , این عبارت را ورد زبان خویش قرار داده بود: عیینتى نویظره الى اللّه والیکم ...
((7)) .
(چشمان کوچک من , به سوى خدا و شما مردم دوخته است ).
آیا جز انتظار کمک و دستگیرى , چیز دیگرى مقصود وى بود.
پس چرا همین تعبیر که در قرآن طبق معمول آمده , مایه شبهه گردد..
و در آیه : یکشف عن ساق و یدعون الى السجود فلا یستطیعون (قلم , 68 :42) کشف از ساق , به معناى دامن بالا زدن و کنایه از جدى بودن در کار و شدت وصعوبت آن است .
از روز نـخـسـت , عـبداللّه بن عباس و شاگردان وى در شرح این تعبیر گفته اند:کنایه عن شده الامر وجده .
آنـگـاه شعرهایى از عرب جاهلى در این زمینه آورده اند, که تماما, کشف ساق را کنایه از شدت و حدت عمل در حال انجام یافتن گرفته اند.
ابن عباس در این زمینه مى گوید: هرگاه مشکلى از قرآن پیش آید, به اشعار عرب رجوع کنید, زیرا اندوخته عرب در آنجاست .
آنگاه مى گوید: آیا نشنیده اید سخن این شاعر را: وقامت الحرب لنا على ساق
((8)) .
ابوالفتوح رازى مى گوید: و ایـن عـبـارت بـاشد از شدت و صعوبت کار.. .
و این بر سبیل استعاره و تشبیه باشد .
کسى که او را کـارى سـخت پیش آید دامن از ساق برگیرد (دامن بالا زند) تادر آن کار سعى تواند کردن .
شاعر عرب مى گوید: کشفت لکم عن ساقها وبدا من الشر الصراخ در وصف جنگى سخت گوید: جنگ دامن بالا کشید .
شر به فریاد درآمد
((9)) .
پـس آیه کریمه , چیزى را گفته که شعراى عرب آن را - قبلا - سروده اند و هرگزنباید مایه شبهه گردد .
جز آنکه برخى کوته فکران ساده اندیش , این آیه و آیه قبلى را دلیل بر جسمانیت حق تعالى گـرفته , براى او, پا و دست و صورت پنداشته اند .
در این زمینه , بخارى روایت آورده که در آن روز خـداونـد سـاق پـاى خود را نمودار مى کند, و مومنان بر رو افتاده سجده مى کنند, ولى دیگران از آن عاجزند...
((10)) .

نسبت میان تفسیر و تاویل

از آنـچـه گـذشـت بـه دست آوردیم که مورد تفسیر از مورد تاویل جداست , زیراعوامل هر یک از عـوامل دیگرى است .
مورد تفسیر ابهام لفظ است , و موردتاویل تشابه معنى .
علاوه بر این تاویل در موردى است که به واسطه شبهه بایدتوجیه گردد .
ولى تفسیر در موردى است که به جهت عوامل یاد شده ابهامى رخ ‌دهد و ما بخواهیم آن ابهام را بزداییم .
از این رو باید گفت : نسبت میان تفسیر و تاویل - از نظر مورد - عموم وخصوص مطلق است , زیرا هـر کـجـا تـشابه وجود داشته باشد, ابهام نیز هست ,چون عمده ترین عامل تشابه , بلنداى معنى و قـصـور الـفـاظ است , از اداى آن معانى عالى , لذا تاویل و توجیه نمودن چنین آیاتى , خود یک نوع تفسیر به شمار مى رود, منتهى تفسیر تاویل گونه .
مـثـلا در تـفسیر و تاویل آیه : یوم یکشف عن ساق ویدعون الى السجود فلایستطیعون یک مفسر تـوانا - علاوه بر استشهاد به اشعار عرب - از آیات مرتبط با آن نیز استفاده مى کند و از باب القرآن یفسر بعضه بعضا از این آیات کمک مى گیرد: ونـفـخ فـى الصور ذلک یوم الوعید وجات کل نفس معها سائق وشهید لقد کنت فى غفله من هذا فکشفنا عنک غطاک فبصرک الیوم حدید (ق , 50 : 20-22) در آن روز سخت و دشوار, پرده از حقایق برداشته مى شود.
والتفت الساق بالساق الى ربک یومئذ المساق (قیامه , 75 : 29-30) طبرسى مى گوید: پیچیدن ساق پاها, کنایه از شدت آلام و ناراحتى در آن روزاست
((11)) .
ابوالفتوح رازى از قتاده روایت مى کند: سختى بر سختى پیچیده شود
((12)) .

منابع تفسیر

عـمـده منابع اصیل تفسیر, که بدون مراجعه به آنها رسیدن به بیشتر مفاهیم قرآنى دشوار خواهد بود, عبارتند از: قـرآن , کـه عمده ترین و اصیلترین مرجع تفسیرى به شمار مى رود, زیرا مجموعه آیات و سور قرآن یـک سـخن است , و از یک سرچشمه نشات گرفته , یک بافت را تشکیل مى دهد .
و هر گوشه اى از آن مى تواند در شرح گوشه دیگر آن که به اجمال درباره سخن رفته , رهنمون باشد, و آن را شرح و تبیین نماید .
از این روفرموده اند: القرآن یفسر بعضه بعضا.
البته فهم قرآن از قرآن , ورزیدگى خاصى لازم دارد, که شرط اول آن احاطه کامل به معانى قرآن است .
تفسیر علامه طباطبایى - المیزان - در این زمینه نمونه است .
#آثـار بـاقـى مـانده از ائمه سلف , امروزه , اندوخته فراوانى از اقوال و آراى بزرگان سلف در اختیار داریـم کـه بـا دیـد بـاز و لمس حوادث معاصر با نزول قرآن , بسیارى از ابهامات آن را مى زدایند و حقائقى آشکار از قرآن را, بر جهانیان عرضه داشته اند.
مـقـصود از ائمه سلف , نخست شخص شخیص پیغمبر اکرم - صلى اللّه علیه وآله وسلم - است که شـخـصا در تبین و تفسیر بسیارى از مشکلات قرآن کوشیده است و نیز خاندان پاک او, که وارثان علم او هستند و ودایع نبوت دراختیار آنهاست و راه او را باکمال امانت و صداقت , ادامه داده اند.
سپس علماى صحابه و بزرگان تابعین که مشعل داران هدایت امت , درزمینه هاى مختلف بوده اند.
ارزشیابى اینگونه آثار, به تخصص و کارشناسى دقیقى نیاز دارد.
تـفـسـیـر تـبـیـان شـیـخ طـوسى , مجمع البیان طبرسى , تفسیر ابى الفتوح رازى ,تفسیر صافى , کنزالدقائق مشهدى , جامع البیان طبرى , الدرالمنثور سیوطى ,تفسیر کبیر فخر رازى , تفسیر ابن کـثیر, قرطبى .. .
حاوى ارجمندترین گنجینه هادر این زمینه اند .
علاوه بر این کتب حدیثى مانند: کـافى , وافى , بحارالانوار,مسند احمد, بخارى , مستدرک حاکم نیشابورى قسمت اعظم این آثار را گردآورده اند.
#مراجعه به لغت اصیل عرب , بویژه لغت معاصر نزول قرآن و نزدیک به آن به خوبى مى تواند بسیارى از رموز و مشکلات قرآن را حل نماید, مشروط بر آنکه صحت و درستى لغت محرز باشد.
در ایـن زمینه , نوشته ها و کتابهاى فراوانى در دست است , که نزدیک به آن عهدتالیف شده اند و از اهمیت و اعتبار بالایى برخوردار هستند که از جمله مى توان این کتابها را نام برد: کـتـاب العین , خلیل بن احمد فراهیدى (100-175 ه ق ) جمهره اللغه , ابن درید(321 ه ق ) معجم مـقاییس اللغه , ابن فارس (395 ه ق ) صحاح جوهرى (393ه ق ) نهایه ابن الاثیر (544-606 ه ق ) الفائق واساس البلاغه زمخشرى (583 ه ق ) مفردات راغب (502 ه ق ) و غیره که بسیار است .
#سـایـر عـلـوم و مـعـارف بـشـرى کـه مـرور زمان قطعیت آن را ثابت نموده , تاحدودى مى تواند مشکل گشاى قسمتهایى از قرآن مجید باشد.
در این زمینه مى توان از فلسفه عالیه و سایر علوم انسانى و رشته هایى از علوم طبیعى و ریاضى نام بـرد, زیـرا اینگونه علوم و معارف , پیرامون شناخت هستى واسرار وجود و شناخت طبیعت و اسرار نـهـفـته در آن وضع و تدوین شده و درهمان زمینه هایى است که برخى از آیات قرآن کریم به آن اشارت دارد, یا برهمان مبانى دلائل خود را استوار نموده است .
مـثـلا: تـعـبـیر به احد به جاى واحد در سوره اخلاص که وحدانیت ذات و صفات حق تعالى را مـى رساند .
و نیز تعبیر به صمد که استغناى مطلق را افاده مى کندبا تعابیر و اصطلاحات فلسفه متناسب است .


ای محقیق شما که ازنیروخاصی برای ادامه دادن برهرمطلب دلخواه تان هستید.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







گالری تصاویر